اشعار هادی جانفدا

  • متولد:

مؤدبانه ترین شکل عرض حال سکوت است / هادی جانفدا

چقدر صورت در آینه ست پیرتر از من
برای دیدن رویت بهانه گیرتر از من

مگر تو گوش کنی آینه شبیه به سنگی ست
که از شنیدن این شکوه هاست سیرتر از من

به ارتفاع تو و گنبدت قسم که نیامد
به خاکساری تو هیچ کس حقیرتر از من

مقام نیست در این کهکشان رفیع تر از تو
پرنده نیست در این آسمان اسیرتر از من

مرا مگیر به آلودگی و سربه هوایی
که نیست در حرمت شرم سر به زیرتر از من

دوباره معجزه ی شوق را ببین که چگونه
رسیده باد به پابوسی تو دیرتر از من

در آستان محبت خلاف قاعده عرف است
که من رهاتر م از باد و او اسیرتر از من

رسیده ام من و سرتا قدم شکست و نیازم
نباش منتظر زائری فقیرتر از من

ببار بر من جان تشنه ای لطافت مطلق
که نیست زیر هزار آسمان کویرتر از من

خلیل و موسی و عیسی و نوح بنده ی عشقت
چقدر هست در این ماجرا دلیر تر از من

مؤدبانه ترین شکل عرض حال سکوت است
که اشک حال مرا گفته دلپذیرتر از من

146 0 5

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید / هادی جانفدا

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام کاش زمان با همین سلام
در آستانه در ساعت بایستد

و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من – این فتاده به لکنت – بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیه ی عذاب
هم وزن با یک آیه ی  رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما
زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد

تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو
مستی که روی پاش به زحمت بایستد
 

7422 6 4.64

این دل ما تنگه اگه براتون... / هادی جانفدا

این دل ما تنگه اگه براتون
میدونیه واسه برو بیاتون

دستای مهربون کی شبارو
گره زده به زلف ماجراتون

شبا که خورشیدم دلش می گیره
می خزه آهسته زیر عباتون

ما که از اول نبودیم غریبه
با غم و غصه های آشناتون

به چاه سینه های ما می ریزه
هق هق گریه های بی صداتون

دستای خالی مونو هی گرفتیم
مثل پیاله زیر هل اتاتون

سر می ره از ظرفای کوچیک ما
محبت شما و بچه هاتون

امام پیشونی سفیدا شدن
چقدر میاد به چشمای سیاتون

تخت خلافت شما رو عرشه
کی می تونه بیاد بشینه جاتون

حکومت آخرتو گرفتید
دنیا بمونه واسه دشمناتون

هر چی دویدیم نرسیدیم آقا
به انتها که نه، به ابتداتون

3010 1 3.57

که از اندوه پر بودی ولی نفرین نمی کردی / هادی جانفدا

خلا فت ننگ مطلق بود، تو تمکین نمی کردی
و عصمت را فدای بیعتی ننگین نمی کردی

از آوار ستم شاید قد توحید خم می شد
اگر تو دست هایت را ستون دین نمی کردی

تو را بی اخم می بینیم، زخم مهربانی ها
که از اندوه پر بودی ولی فرین نمی کردی

سفر پایان سختی هاست این را خوب می فهمم
ولی ای کاش وقتش را خودت تعیین نمی کردی

یقیناً باد عالم را به سمت نیستی می برد
اگر تو با وجودت خاک را سنگین نمی کردی

و من از شعرهایم مصرعی جایی نمی خواندم
اگر بانو خودت هر بیت را گلچین نمی کردی

1057 0 1

کعبه از آن سمت که برگشتی است / هادی جانفدا


بغض مرا بار شتر می کنید
کوله ی عشق است که پر می کنید

می روی آن گونه که توفان کنی
آن چه نکرده است کسی آن کنی

بغض جدا ماندن اگر می گذاشت
هر قدم از رفتن تو گریه داشت

شیوه ی آواز سفر دشتی است
کعبه از آن سمت که برگشتی است

راه خدا جویی تان کج نشد
کرببلا هست اگر حج نشد

2231 0 5

اما برای زخم تو مرهم نداشتیم / هادی جانفدا


ای کاش غیر غصّه ی تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم

این داغ سینه سوز تو می کشتمان اگر
قلبی به قدر وسعت عالم نداشتیم

گاهی اسیر غربت عبّاس می شدیم
چون داشتیم روضه و پرچم نداشتیم

شرمنده ام برای تنت زیر آفتاب
در حد چند قطره شبنم نداشتیم

گیرم که گریه مرهم زخم دلم شود
اما برای زخم تو مرهم نداشتیم

بر تو به چاک چاک گریبان مان سلام
حاشا که صبر و عشق تو با هم نداشتیم

1866 0 5

اگر که مقصدتان کربلاست بسم ا... / هادی جانفدا


اگر که قصد شما قصد ماست بسم ا...
اگر که مقصدتان کربلاست بسم ا...

جلو بیفت که راه نرفته گم نشود
نگاه قافله سوی شماست بسم ا...

برو به پشت سرت لحظه ای نگاه نکن
برو که آمدنم با خداست بسم ا...

اگر به شکل ضریحی ز نور جلوه کنی
طواف عادت پروانه هاست بسم ا...

زمانه صفحه ی دل را چو موریانه جوید
ولیک اسم تو را نه، به جاست، بسم ا...

1712 0 5

این چشمه هزار چشمه جوشش دارد / هادی جانفدا


این بغض هنوز سر به شورش دارد
این چشمه هزار چشمه جوشش دارد

این زخم هزار و چارصد ساله ی ما
اندازه ی زخم تازه سوزش دارد

722 0

کعبه از آن سمت که برگشتی است / هادی جانفدا

بغض مرا بار شتر می‌کنید
کوله ی عشق است که پر می‌کنید
 

می‌روی آنگونه که طوفان کنی
آنچه نکرده‌ست کسی آن کنی
 
بغض جدا ماندن اگر می‌گذاشت
هر قدم از رفتن تو گریه داشت
 
شیوه ی آواز سفر دشتی است
کعبه از آن سمت که برگشتی است
 
راه خداجویی تان کج نشد
کرب و بلا هست اگر حج نشد
2619 1 4.29

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت / هادی جانفدا

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت
و ایستادی امروز روی پای خودت

نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادّعای خودت

از آسمانی گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت

پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربنای خودت

که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت

یکی به جای عمویت که از تو تشنه تر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت

بده تمام خودت را به نیزه ها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت

و بعد همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن به انتهای خودت

و در نهایت معراج خویش می بینی
که تازه آخر عرش است ابتدای خودت

سه روز بعد، در افلاک دفن خواهی شد
درون قلب پدر خاک کربلای خودت

3055 1 4.19

برای تو زمین تنگ است می دانم تحمل كن / هادی جانفدا

با حذف ابیات

.....
نمی فهمیم یعنی چه؟ تلاطم از دل دریا
نمی دانیم یعنی چه؟ تولد از دل زهرا

تو را بر محملی از دل از آن بالا فرستادند
تمام آسمان و اهل آن بر پایت افتادند

زمین سر تا سرش چشم است وقتی جلوت اللهی
قدم بگذار ای جان جهان هر جا كه می خواهی

تو را كه مصطفی همواره از جبریل می پرسید
علی در قاب چشم فاطمه هر شب تو را می دید

برایت قبل از آنی كه بیایی گریه می كردند
برای تو شهید كربلایی گریه می كردند

برای تو زمین تنگ است می دانم تحمل كن
برایت زندگی ننگ است می دانم تحمل كن

برایت ای بلوری كه تراشیده شدی در عرش
زمین و آسمان سنگ است می دانم تحمل كن

برای تو كه گوشت پر ز آهنگ بهشتی هاست
كلام من بد آهنگ است می دانم تحمل كن

تو و با ظلم سازش؟! هرگز این آیین مردان نیست
تو حرف آخرت جنگ است می دانم تحمل كن

زمین می ماند و تو ظهر شور انگیز عاشورا
و آن روز حماسی و غرور انگیز عاشورا

به پیش بادها استاده ای ای روح طوفانی
نگاه تو عمیق و ساده چون آیات قرآنی

خدا را هر چه با اثبات خود اثبات می كردی
تمام عقل ها و روح ها را مات می كردی

كنون من مانده ام بین سرود و مرثیه حیران
منم یك لحظه زیر آفتاب و لحظه ای باران

كنون من مانده ام با عقده های تو گره خورده
دلی كه با ضریح كربلای تو گره خورده

قلم از عشق تو آقا زیارت نامه می خواند
و فطرس در جوار تو برایت نامه می خواند

یكی از نامه ها خیس است همراهش سلام ماست
و تو با مهربانی می نویسی این غلام ماست

 

2715 1 5

حس می شود حضور شما موقع اذان... / هادی جانفدا

تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان

از روی خاک با کمی اکراه پا شدی
رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن

هجده نفس کشیدی و رکعت به رکعتش
نزدیک تر شدی به خودت، ذات بی نشان

کم مانده بود در دِه پیغمبر خدا
مردم خدایشان بشود: یک زن جوان!

می خواستی که جلوه کنی بر زمین ولی
توحید غیرتی شد و بردت به آسمان

از عصر جاهلیت آن ها، تو را گرفت
دادت به درک ناقص این آخرالزمان

حالا هزار سال پس از تو رسیده اند
اهل زمین به قسمت جذاب داستان

جایی که آسمان به زمین رزق می دهد
از سفره ی نگاه تو، بانوی مهربان!

در کوچه های ساکت و مرطوب شهر ما
حس می شود حضور شما موقع اذان

اما هنوز منظره ی بکر خالقی
که وا نشد به دیدن تو چشم دیگران

این شعر را بگیر و برای فرشته ها
با لهجه ی خدا و صدای خودت بخوان...
4387 4 4.33